سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۴۸۸: ای که شمشیر جفا بر سر ما آختهای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته ای دشمن از دوست ندانسته و نشناخته ای من ز فکر تو به خود نیز نمی پردازم نازنینا تو دل از من به که پرداخته ای چند شب ها به غم روی تو روز آوردم که تو یک روز نپرسیده و ننواخته ای گفته بودم که دل از دست تو بیرون آرم باز دیدم که قوی پنجه درانداخته ای تا شکاری ز کمند سر زلفت نجهد ز ابروان و مژه ها تیر و کمان ساخته ای لاجرم صید دلی در همه شیراز نماند که نه با تیر و کمان در پی او تاخته ای ماه و خورشید و پری و آدمی اندر نظرت همه هیچند که سر بر همه افراخته ای با همه جلوه طاووس و خرامیدن کبک عیبت آن است که بی مهرتر از فاخته ای هر که می بیندم از جور غمت می گوید سعدیا بر تو چه رنج است که بگداخته ای بیم مات است در این بازی بیهوده مرا چه کنم دست تو بردی که دغل باخته ای سعدی شیرازی