سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۴۸۶: آن سرو ناز بین که چه خوش میرود به راه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن سرو ناز بین که چه خوش می رود به راه وآن چشم آهوانه که چون می کند نگاه تو سرو دیده ای که کمر بست بر میان یا ماه چارده که به سر برنهد کلاه گل با وجود او چو گیاه است پیش گل مه پیش روی او چو ستاره ست پیش ماه سلطان صفت همی رود و صد هزار دل با او چنان که در پی سلطان رود سپاه گویند از او حذر کن و راه گریز گیر گویم کجا روم که ندانم گریزگاه اول نظر که چاه زنخدان بدیدمش گویی در اوفتاد دل از دست من به چاه دل خود دریغ نیست که از دست من برفت جان عزیز بر کف دست است گو بخواه ای هر دو دیده پای که بر خاک می نهی آخر نه بر دو دیده من به که خاک راه حیف است از آن دهن که تو داری جواب تلخ وآن سینه سفید که دارد دل سیاه بیچارگان بر آتش مهرت بسوختند آه از تو سنگدل که چه نامهربانی آه شهری به گفت و گوی تو در تنگنای شوق شب روز می کنند و تو در خواب صبحگاه گفتم بنالم از تو به یاران و دوستان باشد که دست ظلم بداری ز بی گناه بازم حفاظ دامن همت گرفت و گفت از دوست جز به دوست مبر سعدیا پناه سعدی شیرازی