نظیری نیشابوری
غزل ها
شمارهٔ ۳۸۱: راز دیرینه ز رخ پرده برانداخت دریغ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
راز دیرینه ز رخ پرده برانداخت دریغ حال ما شهره به انشای غزل ساخت دریغ عشق از آن روز که آتش به نیستانم زد به پیامیم دل سوخته ننواخت دریغ جوهر بینش من در ته زنگار بماند آن که آیینه من ساخت نپرداخت دریغ کیمیاگر که مس جمله ازو زر گردید قلب ما را نزد اکسیر چو بگداخت، دریغ عقل ما پیر نشد حسن شهادت نشناخت دیر بر معرکه عشق دلم تاخت دریغ پی سکندر به لب چشمه حیوان آورد خیمه ای بر لب آن چشمه نیفراخت دریغ شرح بیچارگی کلک قضا می گفتم شاه غیرت به سرم تیغ غضب آخت دریغ کعبتین مه و خور مایه عمرم بردند چرخ کج باز به من نرد دغا باخت دریغ تو «نظیری » ز فلک آمده بودی چو مسیح باز پس رفتی و کس قدر تو نشناخت دریغ نظیری نیشابوری