سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۴۳۳: ما به روی دوستان از بوستان آسودهایم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ما به روی دوستان از بوستان آسوده ایم گر بهار آید وگر باد خزان آسوده ایم سروبالایی که مقصود است اگر حاصل شود سرو اگر هرگز نباشد در جهان آسوده ایم گر به صحرا دیگران از بهر عشرت می روند ما به خلوت با تو ای آرام جان آسوده ایم هر چه در دنیا و عقبی راحت و آسایش است گر تو با ما خوش درآیی ما از آن آسوده ایم برق نوروزی گر آتش می زند در شاخسار ور گل افشان می کند در بوستان آسوده ایم باغبان را گو اگر در گلستان آلاله ایست دیگری را ده که ما با دلستان آسوده ایم گر سیاست می کند سلطان و قاضی حاکمند ور ملامت می کند پیر و جوان آسوده ایم موج اگر کشتی برآرد تا به اوج آفتاب یا به قعر اندر برد ما بر کران آسوده ایم رنج ها بردیم و آسایش نبود اندر جهان ترک آسایش گرفتیم این زمان آسوده ایم سعدیا سرمایه داران از خلل ترسند و ما گر بر آید بانگ دزد از کاروان آسوده ایم سعدی شیرازی