سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۴۱۳: آن نه رویست که من وصف جمالش دانم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن نه روی است که من وصف جمالش دانم این حدیث از دگری پرس که من حیرانم همه بینند نه این صنع که من می بینم همه خوانند نه این نقش که من می خوانم آن عجب نیست که سرگشته بود طالب دوست عجب این است که من واصل و سرگردانم سرو در باغ نشانند و تو را بر سر و چشم گر اجازت دهی ای سرو روان بنشانم عشق من بر گل رخسار تو امروزی نیست دیر سال است که من بلبل این بستانم به سرت کز سر پیمان محبت نروم گر بفرمایی رفتن به سر پیکانم باش تا جان برود در طلب جانانم که به کاری به از این بازنیاید جانم هر نصیحت که کنی بشنوم ای یار عزیز صبرم از دوست مفرمای که من نتوانم عجب از طبع هوسناک منت می آید من خود از مردم بی طبع عجب می مانم گفته بودی که بود در همه عالم سعدی من به خود هیچ نیم هر چه تو گویی آنم گر به تشریف قبولم بنوازی ملکم ور به تازانه قهرم بزنی شیطانم سعدی شیرازی