سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۴۰۲: من بیمایه که باشم که خریدار تو باشم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد که من آن وقع ندارم که گرفتار تو باشم هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم گذر از دست رقیبان نتوان کرد به کویت مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم مردمان عاشق گفتار من ای قبله خوبان چون نباشند که من عاشق دیدار تو باشم من چه شایسته آنم که تو را خوانم و دانم مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم گر چه دانم که به وصلت نرسم بازنگردم تا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشم نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم سعدی شیرازی