فغانی شیرازی
غزل ها
شمارهٔ ۵۴۹: از او قاصد بخشم آمد به من یارست پنداری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از او قاصد بخشم آمد به من یارست پنداری ز مرگم می دهد پیغام غمخوارست پنداری نگاهی می کنم از دور و خرسندم بجان دادن مراد از عاشقی این مردن زارست پنداری کشم از دوستان جوری که داغ دشمنم سهلست بلای من همین بیداد اغیارست پنداری چه باک از سوختن آنجا که باشد آتشین رویی هلاک خویش بر پروانه دشوارست پنداری چنان از جلوه ی شاخ گلی افتاده در خونم که در پایم هزاران نشتر خارست پنداری شود خون هزاران آب تا برگ گلی روید چه دل بندم باین خونابه گلزارست پنداری رود در عاشقی هر دم سر آشفته یی دیگر شود بسیار از اینها فتنه بیدارست پنداری چه درد از آه مظلومان فغانی مست غفلت را خبر از خود ندارد خواجه هشیارست پنداری فغانی شیرازی