فغانی شیرازی
غزل ها
شمارهٔ ۴۶۵: بمن هر کس که روزی یار شد دامن کشید از من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بمن هر کس که روزی یار شد دامن کشید از من که جز درد و بلای عاشقی چیزی ندید از من بود بر هر سر ره دردمندی واقف حالم که در عشق و جنون بر هر دلی دردی رسید از من نگردد رام اگر چون سگ دهم جان در وفاداری سیه چشمی که همچون آهوی وحشی رمید از من برغم من کشد بر دیگران شمشیر و می ترسم که در روز جزا خواهند خون صد شهید از من بخون دل نهالی در کنار خویش پروردم چو وقت آمد که از وی گل بچینم سرکشید از من بخواری مردم و یکره نگفت آن غنچه ی خندان که برد این بینوا صد حسرت و برگی نچید از من ز بس خواری که امشب در رهش با خویشتن کردم بمن هر کس که روزی داشت یاری دل برید از من ملولم چون فغانی دور از او از طعن بدگویان اجل کوتا کند کوتاه این گفت و شنید از من فغانی شیرازی