فغانی شیرازی
غزل ها
شمارهٔ ۱۸۹: خزان رسید و گلستان به آن جمال نماند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خزان رسید و گلستان به آن جمال نماند سماع بلبل شوریده رفت و حال نماند نشان لاله ی این باغ از که می پرسی برو کز آنچه تو دیدی بجز خیال نماند بشکل و رنگ رخت از خزان کمالی یافت ولی چه سود که آخر بدان کمال نماند چو آفتاب که مغرور حسن و طلعت شد؟ که چون خزان دم آخر در انفعال نماند کجاست کشتی می تا برآورم طوفان که در مزاج جهان هیچ اعتدال نماند چگونه از صدف تشنه در برون آید چو در سحاب کرم قطره یی زلال نماند بیا که برد فغانی غبار غیر از دل کدورتی که بود موجب ملال نماند فغانی شیرازی