سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۳۵۶: چو بلبل سحری برگرفت نوبت بام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو بلبل سحری برگرفت نوبت بام ز توبه خانه تنهایی آمدم بر بام نگاه می کنم از پیش رایت خورشید که می برد به افق پرچم سپاه ظلام بیاض روز برآمد چو از دواج سیاه برهنه بازنشیند یکی سپیداندام دلم به عشق گرفتار و جان به مهر گرو درآمد از درم آن دلفریب جان آرام سرم هنوز چنان مست بوی آن نفس است که بوی عنبر و گل ره نمی برد به مشام دگر من از شب تاریک هیچ غم نخورم که هر شبی را روزی مقدر است انجام تمام فهم نکردم که ارغوان و گل است در آستینش یا دست و ساعد گلفام در آبگینه اش آبی که گر قیاس کنی ندانی آب کدام است و آبگینه کدام بیار ساقی دریای مشرق و مغرب که دیر مست شود هر که می خورد به دوام من آن نیم که حلال از حرام نشناسم شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام به هیچ شهر نباشد چنین شکر که تویی که طوطیان چو سعدی درآوری به کلام رها نمی کند این نظم چون زره درهم که خصم تیغ تعنت برآورد ز نیام سعدی شیرازی