سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۳۵۱: نشسته بودم و خاطر به خویشتن مشغول
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نشسته بودم و خاطر به خویشتن مشغول در سرای به هم کرده از خروج و دخول شب دراز دو چشمم بر آستان امید که بامداد در حجره می زند مأمول خمار در سر و دستش به خون هشیاران خضیب و نرگس مستش به جادویی مکحول بیار ساقی و همسایه گو دو چشم ببند که من دو گوش بیاکندم از حدیث عذول چنان تصور معشوق در خیال من است که دیگرم متصور نمی شود معقول حدیث عقل در ایام پادشاهی عشق چنان شده ست که فرمان عامل معزول شکایت از تو ندارم که شکر باید کرد گرفته خانه درویش پادشه به نزول بر آن سماط که منظور میزبان باشد شکم پرست کند التفات بر مأکول به دوستی که ز دست تو ضربت شمشیر چنان موافق طبع آیدم که ضرب اصول مرا به عاشقی و دوست را به معشوقی چه نسبت است بگویید قاتل و مقتول مرا به گوش تو باید حکایت از لب خویش دریغ باشد پیغام ما به دست رسول درون خاطر سعدی مجال غیر تو نیست چو خوش بود به تو از هر که در جهان مشغول سعدی شیرازی