سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۳۳۴: قیامت باشد آن قامت در آغوش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
قیامت باشد آن قامت در آغوش شراب سلسبیل از چشمه نوش غلام کیست آن لعبت که ما را غلام خویش کرد و حلقه در گوش پری پیکر بتی کز سحر چشمش نیامد خواب در چشمان من دوش نه هر وقتم به یاد خاطر آید که خود هرگز نمی گردد فراموش حلالش باد اگر خونم بریزد که سر در پای او خوشتر که بر دوش نصیحتگوی ما عقلی ندارد برو گو در صلاح خویشتن کوش دهل زیر گلیم از خلق پنهان نشاید کرد و آتش زیر سرپوش بیا ای دوست ور دشمن ببیند چه خواهد کرد گو می بین و می جوش تو از ما فارغ و ما با تو همراه ز ما فریاد می آید تو خاموش حدیث حسن خویش از دیگری پرس که سعدی در تو حیران است و مدهوش سعدی شیرازی