سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۳۲۹: خوشست درد که باشد امید درمانش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوش است درد که باشد امید درمانش دراز نیست بیابان که هست پایانش نه شرط عشق بود با کمان ابروی دوست که جان سپر نکنی پیش تیربارانش عدیم را که تمنای بوستان باشد ضرورت است تحمل ز بوستانبانش وصال جان جهان یافتن حرامش باد که التفات بود بر جهان و بر جانش ز کعبه روی نشاید به ناامیدی تافت کمینه آن که بمیریم در بیابانش اگر چه ناقص و نادانم این قدر دانم که آبگینه من نیست مرد سندانش ولیک با همه عیب احتمال یار عزیز کنند چون نکنند احتمال هجرانش گر آید از تو به رویم هزار تیر جفا جفاست گر مژه بر هم زنم ز پیکانش حریف را که غم جان خویشتن باشد هنوز لاف دروغ است عشق جانانش حکیم را که دل از دست رفت و پای از جای سر صلاح توقع مدار و سامانش گلی چو روی تو گر ممکن است در آفاق نه ممکن است چو سعدی هزاردستانش سعدی شیرازی