سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۲۸۸: که برگذشت که بوی عبیر میآید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
که برگذشت که بوی عبیر می آید که می رود که چنین دلپذیر می آید نشان یوسف گم کرده می دهد یعقوب مگر ز مصر به کنعان بشیر می آید ز دست رفتم و بی دیدگان نمی دانند که زخم های نظر بر بصیر می آید همی خرامد و عقلم به طبع می گوید نظر بدوز که آن بی نظیر می آید جمال کعبه چنان می دواندم به نشاط که خارهای مغیلان حریر می آید نه آن چنان به تو مشغولم ای بهشتی رو که یاد خویشتنم در ضمیر می آید ز دیدنت نتوانم که دیده دربندم و گر مقابله بینم که تیر می آید هزار جامه معنی که من براندازم به قامتی که تو داری قصیر می آید به کشتن آمده بود آن که مدعی پنداشت که رحمتی مگرش بر اسیر می آید رسید ناله سعدی به هر که در آفاق هم آتشی زده ای تا نفیر می آید سعدی شیرازی