سلطان ولد
مثنوی ولدی
در بیان آنکه این معانی غریب نادر بخشایش سید برهان الدین محقق ترمدی است رضی اللّه تعالی عنه که مرید و شاگرد مولانای بزرگ بهاءالدین محمد المعروف بولد قدس اللّه روحه العزیز بود.
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
این معانی و این غریب بیان گفت در گوشم آن گزیدۀ حق نکتههائی که کس نگفت آنرا جان او بود معدن اسرار ز اولیا کس چو او نگفت سخن سخنش را هر آنکه بشنودی مست گشتی و واله و حیران هر که دیدی رخ ورا از دور بی معرف شدی بر او پیدا ز اولیای خداست بی شک و ریب بود پیدا میانۀ خلقان ماه از اختران نه ممتاز است طفل شش ساله را شدی معلوم زبدۀ اولیای یزدان بود گرچه جمله ورا غلام بدند هر کسی قدر خویش دانستش زانکه احوال او چنان کان هست آشکار و نهان از این روی است گشت پیدا بما ز روی کرم لیک او را هزار بحردگر داد برهان دین محقق دان سبق برده ز سابقان بسبق کرد پیدا نمود برهان را همچو خورشید چشمۀ انوار فرد بود او بعشق و علم لدن دایم او را بصدق بستودی خانۀ هوش او شدی ویران نشدی پیش چشم او مستور که ندارد در این جهان همتا همه را رهبر است اندر غیب همچو از اختران مه تابان کی بگوید که صعوه چون باز است که نظیرش نیامد اندر روم همچو حق آشکار و پنهان بود لیک در فهم ناتمام بدند آن قدر دید کو توانستش جز خدا هیچکس ندانسته است که نهان بحرو در عیان جوی است از عطاهاش شد نم مایم هست پنهان ز چشمهای بشر سلطان ولد