سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۲۵۹: ناچار هر که صاحب روی نکو بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ناچار هر که صاحب روی نکو بود هر جا که بگذرد همه چشمی در او بود ای گل تو نیز شوخی بلبل معاف دار کان جا که رنگ و بوی بود گفت و گو بود نفس آرزو کند که تو لب بر لبش نهی بعد از هزار سال که خاکش سبو بود پاکیزه روی در همه شهری بود ولیک نه چون تو پاکدامن و پاکیزه خو بود ای گوی حسن برده ز خوبان روزگار مسکین کسی که در خم چوگان چو گو بود مویی چنین دریغ نباشد گره زدن بگذار تا کنار و برت مشک بو بود پندارم آن که با تو ندارد تعلقی نه آدمی که صورتی از سنگ و رو بود من باری از تو بر نتوانم گرفت چشم گم کرده دل هرآینه در جست و جو بود بر می نیاید از دل تنگم نفس تمام چون ناله کسی که به چاهی فرو بود سعدی سپاس دار و جفا بین و دم مزن کز دست نیکوان همه چیزی نکو بود سعدی شیرازی