اهلی شیرازی
سحر حلال
بخش ۲۵ - رفتن گل در آتش و سوختن با نعش جم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ساقی ازین کاسه و خوان کبود خرمی اندر دل و جان که بود؟ چشمه نوشیست پر از گرد مهر گرمی رقصیست در آن سرد مهر قصه دختر شنو القصه باز کرد بر او جم دری از غصه باز آمده این فرض بر آتش زنان کز پی نعشند در آتش زنان شخص جم ار مرده وار زنده بود بر سر آتش شدن ارزنده بود جم که پر از ناوک کین کیش داشت مرد و در آتش شدو و آن کیش داشت سخت شد از عالم فرمان بری زنده در آتش شدن از آن پری ماه رخ آراسته چون مشتری وز غم او غرقه خون مشتری از پی رقص از غم جم کف زنان غرقه خون هم رخ و هم کف زنان سرو قدش بر زده دامان شده مو همه رام دل و دام آن شده باد برافروخته آتش به چرخ بر سر آتش زده پا خوش به چرخ او همه هیزم شده گوگرد باد خاک ره آتش شد و او گرد باد عاشق و سرمست نه پروانه رنگ چرخ بر آتش زده پروانه رنگ مست شد آن مهوش و گلنار گشت رفت در آن آتش و گل نار گشت دانه وش افتاد در آتش روان طعنه زد آن شمع بر آتش روان زو نشد اندر غم جان گونه کم دانه در آتش رود آن گونه کم آتش شوقش دل پروانه سوخت زن نگر آخر که چه مردانه سوخت ایدل ازین واقعه بیدار شو کشته درین معرکه بی دار شو جسته ازین معرکه که گردان همه کرده رخ از مهلکه گردان همه غیرت عشق از همه کس برنخاست عشق هم از طینت خس برنخاست بید شد ار بیدل و بیدین ز عشق میکشد او خنجر بیدین ز عشق گر همه بر خود زده خنجر خلاف دوستی این آمد و دیگر خلاف باغ در آرایش و آیین گل سوختن آسایش و آیین گل چون تن گل را رود از سر گل آب گل چه در آتش چه خود اندر گلاب کاین شه عرش آمده وانکه گلی است خانکه که زان شه رود آنگه گلی است معدن گنج و گهر این خاک دان در شو و منگر دگر این خاکدان قطره کزین بحر برآمده درست در شد و شد قیمت آن صد درست اهلی شیرازی