اهلی شیرازی
شمع و پروانه
بخش ۲۱ - دور کردن باد پروانه را از شمع
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نکو باشد به عاشق لطف دلبر ولی هر چند پنهان تر نکو تر مکن عشق نهان چون شمع روشن که باشد از حسودان بیم کشتن حسودان را بود رنجی به سینه که بی موجب همی ورزند کینه حسد تیغی بود چون نیش کژدم که جوید بی سبب آزار مردم حسد آتش بود چون برفروزد بهر خشک و تری کافتد بسوزد گر این آتش زند بر سینه یی تاب کسش ننشاند الا تیغ چون آب چو با پروانه شمع از عین رحمت ز مستی کردی اظهار محبت بخود چون مار، باد از رشک پیچید که گنجی را به چنگ مفلسی دید چنانش باد رشکی زان دو تن خاست که این را کشتن او را سوختن خواست ز غیرت تند گشت و قصد او کرد کز آن گلبن فرو ریزد گل زرد رباید از سر شمع افسر نور کند پروانه را از وصل او دور ولی هر چند از کین سوی او تاخت نیارست از سرش تاج زر انداخت جز این طرفی نبست از روی ماهش کزو کنج شد بطرف مه کلاهش چو شمعش تاج بر سر کج شد از باد قیامت در میان مجلس افتاد که ناگه تاج آن مشکین کلاله رود بر باد همچون تاج لاله برآمد از دل خلق از غمش دود که او چشم و چراغ انجمن بود چو خوی نازک و طبع سلیمش نبود از نازکی تاب نسیمش ز عین مردمی خلق از چپ و راست پی آن نور چشم از جای برخاست برای چاره جویی هر که بشتافت بغیر از پرده تدبیری نمی یافت اهلی شیرازی