سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۲۱۳: دوش بی روی تو آتش به سرم بر میشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دوش بی روی تو آتش به سرم بر می شد و آبی از دیده می آمد که زمین تر می شد تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز همه شب ذکر تو می رفت و مکرر می شد چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من گفتی اندر بن مویم سر نشتر می شد آن نه می بود که دور از نظرت می خوردم خون دل بود که از دیده به ساغر می شد از خیال تو به هر سو که نظر می کردم پیش چشمم در و دیوار مصور می شد چشم مجنون چو بخفتی همه لیلی دیدی مدعی بود اگرش خواب میسر می شد هوش می آمد و می رفت و نه دیدار تو را می بدیدم نه خیالم ز برابر می شد گاه چون عود بر آتش دل تنگم می سوخت گاه چون مجمره ام دود به سر بر می شد گویی آن صبح کجا رفت که شب های دگر نفسی می زد و آفاق منور می شد سعدیا عقد ثریا مگر امشب بگسیخت ور نه هر شب به گریبان افق بر می شد سعدی شیرازی