سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۲۰۱: آن به که نظر باشد و گفتار نباشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن به که نظر باشد و گفتار نباشد تا مدعی اندر پس دیوار نباشد آن بر سر گنج است که چون نقطه به کنجی بنشیند و سرگشته چو پرگار نباشد ای دوست برآور دری از خلق به رویم تا هیچ کسم واقف اسرار نباشد می خواهم و معشوق و زمینی و زمانی کاو باشد و من باشم و اغیار نباشد پندم مده ای دوست که دیوانه سرمست هرگز به سخن عاقل و هشیار نباشد با صاحب شمشیر مبادت سر و کاری الا به سر خویشتنت کار نباشد سهل است به خون من اگر دست برآری جان دادن در پای تو دشوار نباشد ماهت نتوان خواند بدین صورت و گفتار مه را لب و دندان شکربار نباشد وان سرو که گویند به بالای تو باشد هرگز به چنین قامت و رفتار نباشد ما توبه شکستیم که در مذهب عشاق صوفی نپسندند که خمار نباشد هر پای که در خانه فرو رفت به گنجی دیگر همه عمرش سر بازار نباشد عطار که در عین گلاب است عجب نیست گر وقت بهارش سر گلزار نباشد مردم همه دانند که در نامه سعدی مشکیست که در کلبه عطار نباشد جان در سر کار تو کند سعدی و غم نیست کان یار نباشد که وفادار نباشد سعدی شیرازی