اهلی شیرازی
غزل ها
شمارهٔ ۱۱۳۸: میخواست شب که داغ نهد دلستان من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
میخواست شب که داغ نهد دلستان من میساخت او فتیله و میسوخت جان من گو استخوان من سگ کویت مخور که هست پیکان زهر دار تو در استخوان من خواهم زبان خویش برون آرم از دهان تا نشنود حدیث تو کس از زبان من بی پرتوی ز آتش دل در هوای تو هرگز برون نشد نفسی از دهان من تا جیب جان من نشود همچو غنچه چاک ظاهر شود داغ نهان من گر زین دل کباب حریفان نه آگهند بویی نمی برند ز آه و فغان من تا جان نسوخت شعله آهم نشد بلند بی آتشی چراغ که افروخت جان من اهلی به ناتوانی من گر نکرد رحم گو رحم کن بحال دل ناتوان من اهلی شیرازی