اهلی شیرازی
غزل ها
شمارهٔ ۶۰۰: خوش روزگار وصل که ما را دویی نبود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوش روزگار وصل که ما را دویی نبود تا روزگار بود بدین نیکویی نبود در جان من تو بودی و من در دل توهم من در تو محو و با تو نشان تویی نبود خوش آنکه بود داروی درد دل از وصال زخم فراق و زحمت بی دارویی نبود بادام وار در تک یک پیرهن دو مغز بودیم همچو یک تن و ما را دویی نبود بود از کمان بخت گشاد دل ضعیف صید مراد دل بقوی بازویی نبود جادوی فتنه جوی دو چشم ترا نظر پر فتنه با وجود چنان جادویی نبود پیوند از آن گسست که با زلف هندویت سر رشته وفا ز رگ هندویی نبود اهلی که صید آهوی چشمت بمردمی است هرگز شکار کس بکمان ابرویی نبود اهلی شیرازی