اهلی شیرازی
غزل ها
شمارهٔ ۴۹۸: شوخی که خون من چو می ناب مبخورد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شوخی که خون من چو می ناب مبخورد شاخ گلی است کز دل من آب میخورد هرگه فکند بر گل رخ زلف تابدار مارا چو شمع رشته جان تاب میخورد دل باخراش ناوک او خوش بود مرا عود آنزمان خوش است که مضراب میخورد باور مکن که گوشه نشین گشت چشم او مست است و می بگوشه محراب میخورد دل صید زخم دار وز دست و زبان خلق هرجا که رفت ناوک پرتاب میخورد بهر خدا مگوی بدشمن حدیث تلخ کاین نیش زهر بر دل احباب میخورد اهلی ز اضطراب تو دانی که آگه است صیدی که تشنه خنجر قصاب میخورد اهلی شیرازی