صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۴۲۹: حرفی که ازان لعل گهربار برآید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حرفی که ازان لعل گهربار برآید رازی است که از مخزن اسرار برآید تا حشر محال است که از سینه کند یاد هر دل که به دریوزه دیدار برآید گل بر در زندان زند از شرم زلیخا چون یوسف ما بر سر بازار برآید در خلوت آیینه رخسار تو از لطف طوطی به گرانجانی زنگار برآید بر سیب زنخدان تو چون گرد نشیند جانها همه با آه به یکبار برآید از باده لعلی به سرش تاج گذارند مستی که به میخانه ز دستار برآید دارد خبر از درد گرفتاری بلبل با دست تهی هر که به گلزار برآید افسرده تر از عقل شود معرکه عشق روزی که مرا دست ودل از کار برآید گر سوزن عیسی شود این وادی پرخار از دل چه خیال است مرا خار برآید دارد به جگر داغ ز محرومی فرهاد هر لاله که از سینه کهسار برآید هر جا نبود اهل دلی گوش برآواز رحم است برآن نغمه که از تار برآید شیری که به رغبت ندهد دایه به اطفال خون گردد واز دیده خونبار برآید فردای قیامت رگ ابری است گهربار هرآه که از سینه افگار برآید در سرمه اگر غوطه دهد چرخ جهان را صائب چه خیال است ز گفتار برآید صائب تبریزی