صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۳۶۳: آن شوخ چه گویم که دل از دست چسان برد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن شوخ چه گویم که دل از دست چسان برد نامد به کنار من ودل را زمیان برد دل خون شد وآن ترک جفاکیش نیامد در خاک هدف حسرت آن سخت کمان برد در رشته جان تاب فتاده است ز غیرت تا دست تصور که به آن موی میان برد کیفیت چشم تو اثر کرد به دلها غماز خبر راه به اسرار نهان برد از برق حوادث نکند پاک گهر بیم رنگ از رخ یاقوت به آتش نتوان برد چون سیل گرانسنگ که از کوه بغلطد صد کوه غم از سینه من رطل گران برد از سطر شماری قدمی پیشترک نه پی زین ره باریک به مقصد نتوان برد صائب تبریزی