سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۱۱۳: مرا از آن چه که بیرون شهر صحراییست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا از آن چه که بیرون شهر صحراییست قرین دوست به هر جا که هست خوش جاییست کسی که روی تو دیدست از او عجب دارم که باز در همه عمرش سر تماشاییست امید وصل مدار و خیال دوست مبند گرت به خویشتن از ذکر دوست پرواییست چو بر ولایت دل دست یافت لشکر عشق به دست باش که هر بامداد یغماییست به بوی زلف تو با باد عیش ها دارم اگر چه عیب کنندم که بادپیماییست فراغ صحبت دیوانگان کجا باشد تو را که هر خم مویی کمند داناییست ز دست عشق تو هر جا که می روم دستی نهاده بر سر و خاری شکسته در پاییست هزار سرو به معنی به قامتت نرسد و گر چه سرو به صورت بلندبالاییست تو را که گفت که حلوا دهم به دست رقیب به دست خویشتنم زهر ده که حلواییست نه خاص در سر من عشق در جهان آمد که هر سری که تو بینی رهین سوداییست تو را ملامت سعدی حلال کی باشد که بر کناری و او در میان دریاییست سعدی شیرازی