صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۳۳۲: در سینه نهان گریه مستانه نگردد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در سینه نهان گریه مستانه نگردد سیلاب گره در دل ویرانه نگردد جویای دل صاف بود چهره روشن آیینه محال است پریخانه نگردد نزدیکی شمع است جهانسوز وگرنه فانوس حجاب پر پروانه نگردد کافر ز قبول نظر خلق شود دل این کعبه محال است صنمخانه نگردد از سرکشی نفس شود زیر و زبر جسم در خانه نگهبان سگ دیوانه نگردد هنگامه مستان نشود گرم ز هشیار از شیشه خالی سر پیمانه نگردد شایسته زنجیر بود حق نشناسی کز سلسله زلف تو دیوانه نگردد خال لب او چون خط شبرنگ برآورد در کان نمک سبز اگر دانه نگردد زلفی که بود درشکن او دل صد چاک محتاج به مشاطگی شانه نگردد روزی به در خانه او بی طلب آید درویش اگر بر در هر خانه نگردد صائب نبود هیچ کم از دولت بیدار خوابی که گرانسنگ به افسانه نگردد صائب تبریزی