صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۳۲۷: هر پرده که از چهره مقصود برافتاد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر پرده که از چهره مقصود برافتاد شد برق جهانسوز ومرا در جگر افتاد چون کنج لب وگوشه چشم است دلاویز هر چند که ملک دل ما مختصر افتاد آماده پیچ وخم بسیار شو ای دل کز زلف مرا کار به موی کمرافتاد کو حوصله دیدن و کو چشم تماشا گیرم که نقاب از گل روی تو برافتاد اندیشه معشوق نگهبان خیال است عاشق نتواند به خیال دگر افتاد با فیض سحرگاه دل تنگ چه سازد رحم است به موری که به تنگ شکرافتاد زاهد که گذشت از سر دنیا پی فردوس مسکین ز هوایی به هوایی دگر افتاد چون غنچه محال است که دلتنگ بماند کار دل هرکس که به آه سحر افتاد یکبارگی افتاد کلاه خرد از سر روزی که به بالای تو ما را نظر افتاد در غنچه دل خرده جان پرده نشین شد در سینه زبس داغ تو بر یکدگر افتاد از لذت دیدار خبردار نگردد چشمی که چو آیینه پریشان نظر افتاد از سینه برآید دل پر آبله صائب در بحر نماند چو صدف خوش گهر افتاد صائب تبریزی