امیرشاهی سبزواری
غزل ها
شمارهٔ ۱۱۵: من که چون شمع از غمت با سوز دل در خنده ام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من که چون شمع از غمت با سوز دل در خنده ام نیست تدبیری بغیر از سوختن تا زنده ام همچو مجمر، سینه ای پر آتش و انفاس خوش همچو ساغر، با دل پر خون و لب پر خنده ام گر به شمشیر سیاست مینوازی، حاکمی ور به تشریف غلامی می پذیری، بنده ام در هوایت برگ عیشم همچو گل بر باد شد وین زمان عمری است تا از خان و مان برکنده ام تیغ تو سر در نمی آرد به خونم، لیک من خویشتن را در میان کشتگان افکنده ام یک شب از فریاد من خوابی بآسایش نکرد روزها شد کز سگ کویش بدین شرمنده ام گفته ای: شاهی نمی میرد چو شمع از تاب غم من به سوز عشق بریانم، از آن تابنده ام امیرشاهی سبزواری