امیرشاهی سبزواری
غزل ها
شمارهٔ ۸۹: بی لبت هر دم ز چشم درفشان خون میرود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بی لبت هر دم ز چشم درفشان خون میرود پاره های دل ز راه دیده بیرون میرود یکشب ای شمع بتان، در کنج تاریک من آی تا ببینی حال تنها ماندگان چون میرود خون که از زخمی رود، داغش نهی باز ایستد دل که صد جا داغ کردم، همچنان خون میرود باغبان از گفتگوی غنچه گو لب بسته دار بلبلان را چون سخن زان لعل میگون میرود گفته ای: فریاد شاهی کم نگشت از کوی ما آری آری، دل بکار عشق اکنون میرود امیرشاهی سبزواری