امیرشاهی سبزواری
غزل ها
شمارهٔ ۴۱: عمر بگذشت و دلم جز عاشقی کاری نیافت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عمر بگذشت و دلم جز عاشقی کاری نیافت چشم یاری داشت از یاران ولی یاری نیافت ای دل از کویش ببر سرمایه درد و نیاز کین متاع کاسد اینجا هیچ بازاری نیافت تا صبا زلفش برای صید دلها باز کرد آن کمند فتنه را چون من گرفتاری نیافت سالها دل چون صبا طوف ریاض دهر کرد در فضای او گلی گر یافت، بی خاری نیافت شاهی از یاران خود با کنج تنهایی بساخت زانکه با هر کس غم دل گفت غمخواری نیافت امیرشاهی سبزواری