سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۶۱: افسوس بر آن دیده که روی تو ندیدست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
افسوس بر آن دیده که روی تو ندیده ست یا دیده و بعد از تو به رویی نگریده ست گر مدعیان نقش ببینند پری را دانند که دیوانه چرا جامه دریده ست آن کیست که پیرامن خورشید جمالش از مشک سیه دایرهٔ نیمه کشیده ست ای عاقل اگر پای به سنگیت برآید فرهاد بدانی که چرا سنگ بریده ست رحمت نکند بر دل بیچاره فرهاد آن کس که سخن گفتن شیرین نشنیده ست از دست کمان مهرهٔ ابروی تو در شهر دل نیست که در بر چو کبوتر نطپیده ست در وهم نیاید که چه مطبوع درختی پیداست که هرگز کس از این میوه نچیده ست سر قلم قدرت بی چون الهی در روی تو چون روی در آیینه پدید است ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا حلوا به کسی ده که محبت نچشیده ست با این همه باران بلا بر سر سعدی نشگفت اگرش خانهٔ چشم آب چکیده ست سعدی شیرازی