صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۲۴۷: زاهد به کعبه با سر و دستار می رود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زاهد به کعبه با سر و دستار می رود این مست بین که روی به دیوار می رود زان شاخ گل شکیب من زار می رود زین دست وتازیانه دل از کار می رود آسوده اند مرده دلان از سؤال حشر این اعتراض با دل بیدار می رود منصور سر گذاشت درین راه، برنگشت زاهد درین غم است که دستار می رود در کاهش وجود به جان سعی می کند چون خامه هر که از پی گفتار می رود کاری به ذوق بوسه ربایی نمی رسد دلهای شب نسیم به گلزار می رود کار خوشی است شغل محبت ولی چه سود کز حسن کار دست ودل از کار می رود ترسانده است چشم ترا و هم بیجگر ورنه برهنه گل به سر خار می رود روشنگر وجود بود آرمیدگی آیینه است آب چو هموار می رود این آن غزل که مولوی روم گفته است این نفس ناطقه پی گفتار می رود صائب تبریزی