کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۹۶۹: ای بوده با تو ما را خویشی و آشنائی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای بوده با تو ما را خویشی و آشنائی با آشنای خویشت تا چند بی وفائی دل میدهد گواهی کز ما دلت ملول است آری تو راست فرمان باری تو جان مائی ما بنده ایم و عاجز تو حاکمی و سلطان گر لطف می نمائی اور جور می فزانی گر عاقلی و مجنون بگذار عشق لیلی در عاشقی رها کن ناموس و پارسائی نزدیک تر ز جانی نزدیک ما و با ما چون ماه روی خود را از دور می نمائی آیا بود که یک شب ناخوانده بی رقیبان چون بخت ناگهانی ناگه ز در درآنی بی خواب و خوردم از غم ای بخت من چه خسبی چون نیست بی تو عمرم ای عمر من کجایی بیچاره ای که باشد همچون کمال بی دل در محنت غریبی در قصه جدایی کمال الدین خجندی