کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۹۳۳: بناز کشتن او بازم آرزوست چه چاره
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بناز کشتن او بازم آرزوست چه چاره برون شدند ز هر گوشه مردمان بنظاره چو طفل دیده رسن باز شد به حلقه زلفش ستاره سوخته ام زآن بمن نساخت ستاره ساخت با من بیطالع آن ستاره دولت شبی که به نبود چشم پر بود ز ستاره شب فراق تو از اشک پرترست دو چشمم نظره مکن برخ زرد ما و جامه پاره به بین علامت بگرنگی و درستی پیمان چنین که بحر فست را بدید نیست کناره چگونه هجر توأم جان به لب رسانه ندانم نیافتیم نشانت به حتم های سه پاره چه آبنی نوز رحمت که تا زما شد، گم روان شویم روان من پیاده و تو سواره خوش آن زمان که من و تو چو شاه و بنده براهی که باد ورد زبانش حدیث دوست هماره هماره ورد زبان کمال این بود و بس که کسی به آرزوی دل نیافت عمر دوباره کمال الدین خجندی