کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۸۷۷: مرا که خرقة ارزق به باده شد گلگون
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا که خرقة ارزق به باده شد گلگون هوای شاهد و می کی رود ز سر بیرون به هر قدح که بیاید تبسم لب یار حباب وار از او عقل را کشم بیرون زنه رواق فلک برتر است خانه عشق گمان مبر که کس آنجا رسد به همت دون کمال عشق همین باشد و نهایت فکر کاری که جز تصور لیلی نمیکند مجنون بجز وصال دعایش ز دست برناید مراد آن به اجابت نمی شود مقرون چه سود از آنکه بپوشم بدامن آتش دل که میکند رخ شمعی میان سوز درون به جور دوست رضا ده کمال و هیچ مگوی که در طریق محبت چرا نگنجد و چون کمال الدین خجندی