کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۸۶۱: سوخت جانم تا ز پا افتاد زلفت بر ذقن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سوخت جانم تا ز پا افتاد زلفت بر ذقن تشنه را جان سوزد آری چون به چاه افتد رسن دیده تا میم دهان و نون ابروی تو دید نقش آن بستم به دل چون بود هر دو نقش من دلیران را از برون پیرهن باشد خیال زآن میان او را خیالی در درون پیرهن میکند سرو از تولی پیش آن گلپا دراز ای صبا چندانکه پایش بشکنی بروی بزن گر در آرد سر به مهر آن زلف بر رخسار نه چون مسلمان شد بگر زنار بر آتش فکن ما قیریم و گدا دانم ندارد گوش ما چون به زر او را تعلقهاست چون در عدن نیستی و تنگدستی ه باشدت دایم کمال چون نداری دل که داری دست از آن شیرین دهن کمال الدین خجندی