کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۸۳۷: حدیث بار شیرین لب نگنجد در دهان من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حدیث یار شیرین لب نگنجد در دهان من که باشم من که نام او برآبد بر زبان من رنیم روزی از چشمت بکشتن داد پیغامی هنوز آن مژده دولت نرفت از گوش جان من نسیم دوستی آبد سگان آستانش را پس از صدسال اگر یک یک ببوین استخوان من گمان میبردمی کأن به بسرو بوستان ماند چو دیدم شکل او شد راست از قدش کمان من غم او نا توان دارد بجان میجوید آزارم چه میجوید نمیدانم ز جان ناتوان من کمال ار بشنود سعدی دوبیتی زین غزل گوید که خاک باغ طبعت باد آب بوستان من چنین مرغ خوش الحانی که من باشم روا باشه که خارستان بار اشکنه باشد گلستان من کمال الدین خجندی