کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۸۱۶: آمد درون دل غمت دیگر نمی آید برون
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آمد درون دل غمت دیگر نمی آید برون سودای آن زلف سیه از سر نمی آید برون شوق بهشت و حور عین سودای آن و فکر این از دله برون آمد همه دلبر نمی آید برون تا رخ نپوشی کی شود از دیده اشک ما روان پنهان نگشته آفتاب اختر نمی آید برون نقاش چین هر صورتی کانگیخت در بتخانه ها هرگز ز شرم روی او از در نمی آید برون تا دل نرفتیم از همه نقشت درو پیدا نشد آئینه را بی صیقلی جوهر نمی آید برون گفتی برون آی از درم بنشین به خاک آستان شه هر چه گوید زآن سخن چاکر نمی آید برون تا تو ترانی کی روند از کوی تو دلهای ما نا رانده حکمی پادشا لشکر نمی آید برون از غمزه چشم خوئیت برریش دل زد نشتری خونها برون آمد ولی نشتر نمی آید برون چشم کمال از تلخی هجر تو شد گوهر فشان بی تلخی از بحرها گوهر نمی آید برون کمال الدین خجندی