کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۸۰۸: هر شبی تا به سحر دست دعا بگشایم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر شبی تا به سحر دست دعا بگشایم که مگر یک شبی آن بند قبا بگشایم همچو من عقد گشانی نبود در عالم گر گره ز ابروی آن ترک خطا بگشایم دوست در خانه فرود آمد و من در بستم کار بر رخ خصم در بسته چرا بگشایم مرغ دل باز هوای سر زلفش دارد گاه آن شد که منش بند ز پا بگشایم همه آفاق شود مشک فشان گر نفسی راز گیسوی تو با باد صبا بگشایم حالیا عزم سفر دارم و را در پیش است بار بر بسته ندانم که کجا بگشایم چه گرهها که گشاده شود از کار کمال گر شبی حلقه آن زلف دوتا بگشایم کمال الدین خجندی