سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۱۷: چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را سروبالای کمان ابرو اگر تیر زند عاشق آنست که بر دیده نهد پیکان را دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت سر من دار که در پای تو ریزم جان را کاشکی پرده برافتادی از آن منظر حسن تا همه خلق ببینند نگارستان را همه را دیده در اوصاف تو حیران ماندی تا دگر عیب نگویند من حیران را لیکن آن نقش که در روی تو من می بینم همه را دیده نباشد که ببینند آن را چشم گریان مرا حال بگفتم به طبیب گفت یک بار ببوس آن دهن خندان را گفتم آیا که در این درد بخواهم مردن که محالست که حاصل کنم این درمان را پنجه با ساعد سیمین نه به عقل افکندم غایت جهل بود مشت زدن سندان را سعدی از سرزنش خلق نترسد هیهات غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را سر بنه گر سر میدان ارادت داری ناگزیرست که گویی بود این میدان را سعدی شیرازی