سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۱۵: برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را هر ساعت از نو قبله ای با بت پرستی می رود توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را می با جوانان خوردنم باری تمنا می کند تا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را از مایه بیچارگی قطمیر مردم می شود ماخولیای مهتری سگ می کند بلعام را زین تنگنای خلوتم خاطر به صحرا می کشد کز بوستان باد سحر خوش می دهد پیغام را غافل مباش ار عاقلی دریاب اگر صاحب دلی باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را جایی که سرو بوستان با پای چوبین می چمد ما نیز در رقص آوریم آن سرو سیم اندام را دلبندم آن پیمان گسل منظور چشم آرام دل نی نی دلارامش مخوان کز دل ببرد آرام را دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش جایی که سلطان خیمه زد غوغا نماند عام را باران اشکم می رود وز ابرم آتش می جهد با پختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام را سعدی ملامت نشنود ور جان در این سر می رود صوفی گران جانی ببر ساقی بیاور جام را سعدی شیرازی