سعدی شیرازی
غزل های سعدی
غزل ۱۰: با جوانی سرخوشست این پیر بی تدبیر را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با جوانی سر خوش است این پیر بی تدبیر را جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را من که با مویی به قوت برنیایم ای عجب با یکی افتاده ام کاو بگسلد زنجیر را چون کمان در بازو آرد سروقد سیمتن آرزویم می کند کآماج باشم تیر را می رود تا در کمند افتد به پای خویشتن گر بر آن دست و کمان چشم اوفتد نخجیر را کس ندیدست آدمیزاد از تو شیرین تر سخن شکر از پستان مادر خورده ای یا شیر را روز بازار جوانی پنج روزی بیش نیست نقد را باش ای پسر کآفت بود تأخیر را ای که گفتی دیده از دیدار بت رویان بدوز هر چه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را زهد پیدا کفر پنهان بود چندین روزگار پرده از سر برگرفتیم آن همه تزویر را سعدیا در پای جانان گر به خدمت سر نهی همچنان عذرت بباید خواستن تقصیر را سعدی شیرازی