صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۱۴۱: جمعی که جان به لب گویا سپرده اند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جمعی که جان به لب گویا سپرده اند سر رشته نفس به مسیحا سپرده اند هر تنگ ظرف قابل اسرار عشق نیست راز گهر به سینه دریا سپرده اند این لقمه بزرگ نگنجد به هر دهان اسرار کوه قاف به عنقا سپرده اند جام دهن دریده ندارد نگاه حرف این راز سر به مهر به مینا سپرده اند آهسته رو چو ریگ روان مانده کی شود مردان عنان به دست مدارا سپرده اند آیند بی شعور به دیوان رستخیز جمعی که هوش خویش به دنیا سپرده اند زنهار ازین سیاه دلان روشنی مجو کاین فیض را به دامن شبها سپرده اند چون موج در سراب غرورند مبتلا بی حاصلان که دل به تمنا سپرده اند عبرت پذیر باش که طفلان ناقصند آنان که دل به سیروتماشا سپرده اند سودا سیاه خانه لیلی است عاشقان زان اختیارخویش به سودا سپرده اند در زیر خاک نیز نبینند روی خواب نقد امانتی که به دلها سپرده اند چون شبنم گداخته صائب سبکروان راه فلک به آبله پاسپرده اند صائب تبریزی