صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۰۹۴: هرگز به چشم شوخی ابرو نمی رسد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هرگز به چشم شوخی ابرو نمی رسد پای به خواب رفته به آهو نمی رسد با صد زبان چگونه شود یک زبان طرف گفتار لب به چشم سخنگو نمی رسد یک شب زیاده خوبی پا در رکاب نیست هرگز هلال عید به ابرو نمی رسد از موج حسن باده یکی می شود هزار از خط کدورتی به لب او نمی رسد دل می شود ز سایه آزادگان خنک از سرو زحمتی به لب جو نمی رسد سنجیده را سبک نکند حرف سخت خلق از سنک خفتی به ترازو نمی رسد باریک اگر ز فکرتواند شد آدمی جام جهان نمای به زانو نمی رسد دامان برق را نتواند گرفت ابر در گرد عمر تن به تکاپو نمی رسد پیری مرا زقید کشاکش خلاص کرد زور از کمان حلقه به بازون می رسد حاشا که سازم از ته دل خون خود حلال چون جام تا لبم به لب او نمی رسد فردوس هر گلی که رساند به خون دل در رنگ و بو به آن گل خودرو نمی رسد گرشانه خود از دل صد چاک من کنی آشفتگی به زلف تو یک مو نمی رسد دامان عمر رفته نمی آیدم به کف تا دست من به آن خم گیسو نمی رسد بیمار بیقرار خس و خار بسترست از دل چه نیشها که به پهلو نمی رسد صائب عیار خوبی نیکان گرفته ایم حسنی به حسن خصلت نیکو نمی رسد صائب تبریزی