صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۰۸۸: شاهی به نشاه می احمر نمی رسد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شاهی به نشاه می احمر نمی رسد تاج و نگین به شیشه وساغر نمی رسد دست از سبب مدار که بی ابر نوبهار یک قطره ازمحیط به گوهر نمی رسد نتوان به دست وپازدن ازغم نجات یافت دربحر بیکنارشناور نمی رسد دارد اگر گشایشی از دامن شب است دست شکایتی که به محشر نمی رسد با حرص خواهشی است که چون یافت سلطنت روی زمین به داد سکندر نمی رسد تا چشم شور شمع بود در سرای تو از غیب روشنایی دیگر نمی رسد عارف زسیر چرخ ندارد شکایتی از پیروان غبار به رهبر نمی رسد غواص تا زسر نکند پای جستجو گر آب می شود که به گوهر نمی رسد عالم اگر پر از شکر وعود می شود جز دود تلخ هیچ به مجمر نمی رسد پیش از هدف همیشه کمان ناله می کند باور مکن که غم به ستمگر نمی رسد تعجیل تیغ یار بود در هلاک ما حکم بیاضیی که به دفتر نمی رسد برگ خزان رسیده ز آفت مسلم است چشم بدان به چهره چون زرن می رسد تنگی زرق لازم دلهای روشن است یک قطره آب بیش به گوهرن می رسد صائب فغان ما به ز فلکها گذشته است فریاد این سپند به مجمر نمی رسد صائب تبریزی