صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۰۸۲: فیضی که سهیل به خاک یمن رسد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فیضی که سهیل به خاک یمن رسد از دیدن عقیق لب او به من رسد از عطسه غزال شود دشت لاله گون گر بوی زلف او به دماغ ختن رسد چشمی که دوخته است زلیخا به پیرهن بویش کجا به ساکن بیت الحزن رسد در بسته باغ را به ته بال خود درآر قانع مشو به بوی گلی کز چمن رسد شیرین نمی کنند دهانی که تلخ نیست شکر کجا به طوطی شیرین سخن رسد پروانه گرد شمع نمی گردداز حجاب بیچاره عاشقی که به این انجمن رسد این چاه دور را رسن از خود گسستن است کی رشته امید به چاه ذقن رسد در بزم او کسی به کسی جا نمی دهد آنجا مگر سپند به فریاد من رسد زنهار روی دست هنرهای خود مخور کز جوی شیر به لب کوهکن رسد صائب زبان خامه روشن بیان ماست شمعی که پرتوش به هزار انجمن رسد صائب تبریزی