صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۰۱۱: ز مغز پوچ برون آرزو نمی آید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز مغز پوچ برون آرزو نمی آید که بوی باده برون از کدو نمی آید چرا ز پا ننشینند غافلان حریص ز پای خفته اگر جستجو نمی آید بغیر اشک که شوید ز دل غبار ملال دگر ز هیچ کس این شستشو نمی آید سری که داغ جنون برگرفت از خاکش چو آفتاب به افسر فرونمی آید فغان که شبنم ما با کمند جذبه مهر برون ز دایره رنگ وبو نمی آید صفای طلعت دل در گداز تن بسته است ز آب آینه این شستشونمی آید سری که ره به گریبان فکر رنگین برد به سیر گلشن جنت فرونمی آید بغیر میکشی از کارها دگر کاری ز دست کوته من چون سبو نمی آید فتاد راه کدام آفتاب رو به چمن که رنگ رفته گلها به رو نمی آید ز عجز نیست ز قحط سخن شناسان است ز من چو طوطی اگر گفتگو نمی آید بشوی دست ز جان در حریم عشق درآی که کس به طوف حرم بی وضو نمی آید ز آفتاب نظر آب داده ام صائب به چشم من مه ناشسته رو نمی آید صائب تبریزی