قاسم انوار
غزل ها
شمارهٔ ۶۵۱: بیابان را بپیمودی، ولیکن بس ویاوانی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیابان را بپیمودی، ولیکن بس ویاوانی هدایه خوانده ای،اما هدایت را نمی دانی مپیچان سر، بنه گردن، مترس از جان مترس از تن درآ در وادی ایمن، اگر موسی عمرانی ملرزان دل، ملرزان جان، بترس از حضرت جانان توجه کن بدان سلطان، بوقت آنکه درمانی سراسر حسن و خوبیها، از آن تست، ای زیبا اگر گویم صفاتت را ز حسن خود عجب مانی ز خود بگذر، که تو جانی، چه جای جان؟ که جانانی رسید از ماه تا ماهی عنایت های ربانی ز شیطان شهر ایمن شد، بلا و فتنه ساکن شد چو آمد بر سر کهسار سنجقهای سلطانی چو عالم را بقایی نیست سلطانیست درویشی چو دولت را وفایی نیست درویشیست سلطانی دلم را بر دو جانم بر دو دین خواهد، کجا گویم : مسلمانان، مسلمانان، مسلمانی، مسلمانی! الهی رحمت وجود تو از اندازه بیرونست بقاسم رحمتی فرما، که حنانی و منانی قاسم انوار