قاسم انوار
غزل ها
شمارهٔ ۵۸۹: گر تو از مستان عشقی در وله
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر تو از مستان عشقی در وله یار یک دل به ز یار ده دله تو از آن او و او ز آن تو شد «کان الله » گفت و «کان الله له » گر نداری آتش سودای او دیک جانت از چه شد در غلغله؟ راه انصافست این در عاشقی جان ما را بودن از جانان گله گر روانت آشنای عشق شد خوش برو همراه او در هر وله قافله عشقست و مردان خدا اندرین ره پیشوای قافله وقت کوچیدن رسید از دوستان همرهان رفتند و ما در مرحله گر شدی از آشنای با یزید چون فتادی ناگهان در غلغله؟ قاسمی، این شیخ ما خلوت گزید تا نماند جان او در مشغله قاسم انوار